خوشگلم سلام امروز عصر بابایی بهم زنگ زد و گفت به مناسبت اومدن تو میخواد ما رو ببره شام بیرون تا یه جشن کوچولوی خودمونی بگیریم. منم حاضر شدم و خودمو خوشگل کردم . سوار ماشین که شدم به بابایی گفتم اول باید منو ببری آزمایشگاه تا آزمایش بدم و گر نه نمیام رستوران!! آخه بابایی میخواست پنج شنبه منو ببره برا آزمایش منم که تا اون روز تاب نمیارم که ! خلاصه با زور بردمش! رفتیم خیابون شمس آبادی که پر از مطب دکتر و آزمایشگاهه. با بابایی رفتیم تو به خانومه گفتم اومدم برا آزمایش بارداری اسمم و سنمو پرسید و یه قبض بهم داد و گفت برو اتاق نمونه گیری. رفتم تو اتاق چند دقیقه ای منتظر شدم تا یه خانوم دیگه اومد و ازم خون گرفت ازش پرسیدم کی جواب...