الناالنا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

نامه هایی به کودک زاده نشده

نی نی شیطون

کوچولوی من امروز با بابایی رفتیم برات تخت و کمد پسند کردیم. قرار شد اونها رو برات سفارش بدیم اما چون  فعلا نمیدونیم توی شیطون دختری یا پسر برا انتخاب رنگش نتونستیم تصمیم بگیریم برا همین قرار شد اول  بریم سونوی تعییت جنسیت و بعد سفارش تخت رو بدیم. بابات که خیلی دوست داره برات خرید کنه خیلی  به فکرته و دوست داره وقتی تو دلم تکون میخوری دستشو میزاره رو شکمم و میخنده نمیدونی چه حالی میکه وقتی تکون میخوری! خودمونیم تو هم خیلی شیطونی و زیاد تکون میخوری بعضی روزها از صبببببببح تکون میخوری تا نصفه شب یک  لگدهایی میزنی به من که نگو اما بدون که من و بابا عاشق تکون خوردنهاتیم.     ...
27 تير 1392

جواب آزمایش غربالگری

نی نی نازم امروز جواب آزمایشتو گرفتم خدا رو هزاران هزار مرتبه شکر که مشکلی نداری. کوچولوی من نمیدونی با چه اضطرابی خودمو رسوندم آزمایشگاه تا جوابو بگیرم! بابات آزمایش رو از پذیرش گرفت و آورد با ترس و اضطراب برگه رو از دستش کشیدم نمیدونی چه سردردی داشتم خودمم فکر نمیکردم از استرس باشه. دستام میلرزید و چند بار هم برگه از دستم افتاد رو زمین تا بالاخره تونستم بازش کنم همه اش پر عدد و رقم بود کلا سر در نمیوردم چی به چیه فقط میدونستم که آخرش مینویسه ریسک بالا یا پایین. کلمه low risk رو به زور پایین صفحه پیدا کردم تا دیدمش خیالم راحت شد. وای که چه فکرهایی میکردم به این فکر میکردم که جواب آزمایش مشکلی داشته باشه و بخوان تو رو از من ب...
16 تير 1392

صدای قلب

کوچولوی من امروز دوباره با بابات رفتیم دکتر تا ببینیم حالت خوبه یا نه؟ قرار بود امروز صدای قلبتو بشنوم. دکتر برام برای اولین بار صدای قلبتو گذاشت اول هیچ صدایی نیومد نگران شدم میخواستم به دکتر بگم چرا هیچ صدایی نمیاد که یهویی تاپ تاپ تاپ تاپ .............    صدای قلب نازنینتو شنیدم واااااای که چه حس خوبی داشت بهترین و قشنگترین صدایی که تا بحال شنیدم همین صدای قلب کوچیک تو هستش عزیزم. دکتر برامون آزمایش خون غربالگری نوشته الان دقیقا 16 هفته اته.آزمایشو انجام دادم و فعلا نگران و مضطرب منتطر جوابشم. امیدوارم مشکلی پیش نیاد و تو کوچولوی نازنینم صحیح و سالم باشی.   ...
9 تير 1392

تکون های نی نی

عزیزم امروز بعد از ظهر با بابایی رفتیم بازار برات ست لباس برا خونه و جغجغه خریدیم خیلی خوشگلن. همه اش  میگم کاش زمان زودتر بگذره و زودی دنیا بیای تا من لباسها رو تنت کنم  اینم بگم دیگه کم کم تکونهاتو حس میکنم اوایل چیزی مثل ترکیدن حباب بود ولی الان دیگه خیلی واضحتر شده خیلی حس قشنگیه که بدونی یه نی نی الان داره تو دلت وول میخوره. صبح ها قبل اینکه من از خواب بیدار بشم تو بیدار میشی و شروع میکنی به شیطونی کردن انقدر تکون میخوری تا منو بیدارم کنی. عزیزم الان 15 هفته و 6 روزته نازنین مامانی و حسابی بزرگ شدی!       ...
6 تير 1392

مسافرت بابایی

عزیزم بابات از روز چهارشنبه رفته بود مسافرت و ما خونه بودیم البته نه که تنها باشیم دایی جون پیشمون بود. امروز بابات داره برمیگرده خونه و ما بی صبرانه منتظرشیم نمیدونی خونه بدون بابات چقدر سرده دوست دارم زودی برسه خونه    ...
3 تير 1392

دومین روز سونوی NT

امروز صبح آخرین امتحانم بود بعدش دوباره رفتم مطب سونوگرافی تا دوباره اندازه هاتو بگیرن. خدا رو شکر این بار عرض چند دقیقه دکتر تونست اندازه ها رو بگیره. امروز صبح نی نی خوبی شده بودی و دکتر رو اذیت نکردی  دکتر گفت تمامی اندازه هات نرمال هست و خدا رو شکر هیچ مشکلی نداری. اندازه قدت 78 میلیمتر و سنت 13 هفته و 6 روز بود. دو تا عکس خوشگل هم ازت بهم دادن (الانم هر وقت دلم برات تنگ شد میرم عکستو میبینم و باهات حرف میزنم.) عصر که بابات اومد اولین چیزی که پرسید این بود که عکس نی نیم کو میخوام ببینمش و من برگه سونو رو نشونش دادم اونم با خوشحالی عکساتو نگاه کرد و گفت وااااای چقدر بزرگ شده و خندید. نمیدونی از اینکه صحیح و سالمی ...
21 خرداد 1392

اولین سونوی NT

خوشگل مامان امروز نوبت سونوی NTداشتیم ساعت 6:30 با بابایی رفتیم مطب دکتر یک ساعتی منتظر شدیم تا نوبتمون برسه تو این مدت من چند تا شکلات خوردم تا موقع سونو تکون بخوری وقتی رفتم داخل اتاق اول به خاطر شکلاتهایی که خورده بودی هی تکون میخوردی و شیطونی میکردی دکتر بعضی از اندازه هاتو گرفت ولی بعدش رفتی یه جا نشستی و تکون نخوردی همه اش دستتو بالا میوردی و انگشتتو میخوردی. عزیزم خیلی خوشحال بودم میبینمت یه حس خیلی خیلی قشنگی داشتم. خلاصه هر کاری کردیم تکون نخوردی دکتر کلی بهت خندید و گفت تا به حال بچه ای به این لجبازی ندیده بودم!! چند بار از تخت اومدم پایین و قدم زدم و آبمیوه شیرین خوردم تا یه ذره تکون بخوری اما انگار نه انگار!...
20 خرداد 1392