الناالنا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

نامه هایی به کودک زاده نشده

واکسن دو ماهگی

امروز واکسن دو ماهگی دخملی رو زدیم. نیم ساعت قبلش بهش استامینوفن دادم فعلا که خدا رو شکر حالش خوبه و خوابیده تب هم نداره! رو پاش هم کمپرس سرد گذاشتم که درد نداشته باشه وقتی خواستن واکسنشو بزنن من نرفتم داخل اتاق همسری بردش همه اش میگفتم خدا کنه گریه نکنه البته یه کوچولو گریه کرد بعدش خوابید. امیدوارم تا فردا تب نداشته باشه الانم مثل فرشته ها خوابیده  ...
15 بهمن 1392

واکسن دو ماهگی 2

دیروز دخترم از ساعت 12 تا 1 ظهر نمیتونست پاهاشو تکون بده و گریه میکرد و جییییغ میکشید خیلی اذیت شد دلم براش میسوخت کم مونده بود منم باهاش گریه کنم پاهشو بستم که نتونه تکونشون بده چون هر بار که تکونشون میداد گریه میکرد بعد بزور ساکتش کردم و  خوابوندمش. ساعت یک و نیم همسری زنگ زد حال النا رو بپرسه گفتم درد داره و گریه میکنه اونم گفت زودتر از سر کار برمیگرده تا کمک کنه دختری تا ساعت 3:30 که باباش اومد خوابید بعد با صدای باباش بیدار شد و با لبخند ازش استقبال کرد. خدا رو شکر درد پاهاش کم شده بود و میتونست پاهاشو تکون بده  شب رو هم به لطف قطره استامینوفنی که خورده بود خوووووب خوابید و تب هم نداشت ...
15 بهمن 1392

حموم دخملی

دختر نازم دیروز من و بابایی برای اولین بار بعد از رفتن مامان بزرگ بردیمت حموم !! عزیزم از اول هم آب رو خیلی دوست داشتی حتی وقتی صدای آب رو میشنوی آروم میشی و شروع میکنی به گوش دادن برا همین  حموم رو هم خیلی دوست داری خیلی خیلی ساکتی و از حموم کردن لذت میبری. ...
30 دی 1392

تولد دخترم

دختر ناز من روز چهارشنبه 13 آذر حدود ساعت 7 و نیم صبح با وزن 2800 گرم و قد 48/5 سانتیمتر بدنیا اومد. الان النای نازنین من دقیقا 12 روزه اس  قربونش بشم خیلی نازه با اومدنش تمامی زندگی ما رو غرق شادی کرده باباش که عاشقشه همه اش النا  رو بغل میکنه و میبوسه. مامانم که دائما قربون صدقه اش میره بابام صداشو پشت تلفن میشنوه کیف میکنه  میخنده برادرهام دائما عکسهاشو نگاه میکنن قربون صدقه اش میرن عمه اش هر روز زنگ میزنه حالشو  میپرسه  خلاصه النا زندگی ما رو با اومدنش زیر و رو کرده خوشبخت بودم الان با وجود دخترم بیش از پیش احساس  خوشبختی میکنم خدایا شکرت!! __________________________ الان فرص...
28 دی 1392

آخرین ساعات

عزیزم دخترم سلام   آخرین ساعاتی هست که تو دلمی عزیزم  امروز آخرین ویزیت دکترم بود وقتی فشارمو گرفتن 14 رو 9 بود که خیلی بالا ست! دکتر فرستادم اورژانس بیمارستان که دو سه ساعتی تحت نظر باشم اگه فشارم پایین نیومد اورژانسی عمل شم. یکی دو سه ساعتی تحت نظر بودم که فشارم پایین نیومد و دکتر بهم گفت چهارشنبه صبح ساعت شش بیمارستان باشم برا عمل سزارین! عزیزم خیلی خوشحالم که چند ساعت بعد میای بغلم اینم بگم مامان بزرگت از روز جمعه است اومده پیشمون و دیگه نگرانی ندارم که تنها باشم بابات هم خیلی خوشحاله که فردا میبینتت ایشالا فردا صحیح و سالم میای بغلم دختر خوشگل من ...
13 آذر 1392

36 هفتگی

دیروز باز مثل هفته های قبل رفتم دکتر مطبش خیلللللی شلوغ بود تقریبا حدود 2 ساعت منتظر شدم تا نوبتم برسه این دختر شیطون منم بازیش گرفته بود هی ورجه وورجه میکرد پدرمو دراورد نه میتونستم پا شم نه میتونستم بشینم خودشو زیر دنده هام فشار میداد بعد یهویی طی یک حرکت اکروباتیک میومد پایین و خودشو رو مثانه ام فشار میداد خلاصه مردم و زنده شدم تا نوبتم برسه یه خانم مسن تو مطب بود دید من حالم خوب نیست پا شد جاشو بهم داد که بشینم خدا خیرش بده! خلاصه رفتم داخل و دکتر ضربان قلب دخمل خانوم رو چک کرد و گفت عاااااالیه دیگه آماده آماده اس تا بیاد بیرون. ولی وقتی فشارمو دید که 13 رو 9 هست بهم گفت فشارت بالا رفته (من همیشه فشارم 11 و یا 12 هست) و یه ...
1 آذر 1392

نه ماهگی

  امروز همه اش درد دارم زیر دلم یه درد شدید میگیره و چند دقیقه بعد خوب میشه نمیدونم میگم نکنه این دختره شیطون دلش میخواد زودتر بیاد؟!!  الان هفته 35 هستم  طفلکی بچه ام جاش تنگ شده همه اش خودشو سمت راست  شکمم جمع میکنه. واااااای زیاد حالم خوب نیست  
20 آبان 1392